گرداورنده:محسن براسود
احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در خانوادهای مومن و مذهبی در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد.
وی دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان برد و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک میکرد.
پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.
متوسلیان در دوران سربازی، فردی مذهبی و مومن بود و در بحثها، مخالفت خود را با رژیم ستمشاهی بیان میکرد. پس از اتمام خدمت سربازی، در یک شرکت تاسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرمآباد منتقل شد و به فعالیتهای سیاسی- تبلیغی خود ادامه داد.
وی پس از مدتها تعقیب و گریز، در سال 1354 توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت 5 ماه را در زندان مخوف فلکالافلاک خرمآباد در سلولی انفرادی گذراند.
پس از آزادی، در شروع قیامهای خونین قم و تبریز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهدهدار شد و رابطهای تنگاتنگ با حرکتهای مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.
با شدت یافتن روند نهضت اسلامی و رویارویی مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پای شهادت پیش رفت و در روزهای 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد.
زندگینامه: جاوید الاثراحمد متوسلیان
با پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت تشکیل کمیته انقلاب اسلامی محل خویش را عهدهدار شد. پس از شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و دوشادوش سایر همرزمانش با حداقل امکانات موجود به سازماندهی نیروها همت گماشت.
احمد متوسلیان پس از شروع قائله کردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری کند.
وی پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت. در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی کمین ناجوانمردانهای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خسارات سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبرد، چهارصد اسیر و دویست کشته از ضدانقلاب برجای ماند.زندگینامه: احمد متوسلیان
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد.
ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود و کمر تجزیهطلبان را شکست.
در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه - کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد کند. عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید. وی چندی بعد با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.
اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان مریوان که در تصرف گروهکهای محارب بود، به وی محول شد. وی پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برقآسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را آزاد کند.
از همین زمان بود که مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده وی گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس کریمی، سید محمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قوجهای، حسین زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیدی به پاکسازی مواضع مزدوران استکبار اعم از کومله، دمکرات و رزگاری پرداخت.
پس از حذف باند بنیصدر از دستگاه اجرایی کشور - در دی ماه 1360 عملیات محمدرسولالله(ص) از دو محور مریوان و پاوه روی منطقه خرمال توسط احمد متوسلیان و شهید حاج همت رهبری شد که در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بینالمللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار میرود.
احمد متوسلیان در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموریت یافت تا رزم بیامان خود را در جبهههای جنوب ادامه دهد. او از طرف فرماندهی کل سپاه مامور شد با بکارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسولالله(ص) - که بعدها به لشکر تبدیل شد - را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد.
چندی بعد زمینه اجرای عملیات بیتالمقدس در دستور کار یگانهای رزمی قرار گرفت. متوسلیان علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی ماموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راهکارهای مناسب عملیات را شناسایی میکرد.
در شب دهم اردیبهشت ماه سال 1361 عملیات بیتالمقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی احمد متوسلیان از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز - خرمشهر بود که با عبور نیروها از ورود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهتدهی شده بود.
احمد متوسلیان با وجود حجم سنگین آتش کور و بیوقفه یگانهای توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمینگیر کنند و کلیه پاتکهای آنها را دفع نمایند.
احمد متوسلیان در اواخر خرداد سال 1361 طی ماموریتی به همراه یک هیات عالیرتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی - نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم مظلوم و بیدفاع لبنان را بررسی نماید.
در چهاردهم تیر سال 1361، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک - توسط آدمربایان دستنشانده رژیم تروریستی تلآویو گروگان گرفته شده شدند.
این چهار نفر که عبارتند از؛ "محسن موسوی"، "احمد متوسلیان"، "تقی رستگار مقدم" و خبرنگار عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی - ایرنا - "کاظم اخوان" پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند، که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست.
شبکه ی خبر در حال پخش مستقیم از فرودگاه بین المللی بیروت: سید حسن نصرالله، مقامات ارشد لبنانی و چندتن از مقامات ایرانی منتظر فرود هواپیمای حامل حاج احمد متوسلیان و 3 تن دیگر از اسرا هستند ... ساعت 9 شب است و اضطراب عجیبی بر تمام ایرانیان وارد آمده است. همه منتظر دیدن 4 ایرانی گمشده پس از 29 سال هستند و ... 9:30 شب و هواپیما آرام بر زمین می نشیند. آرام آرام اسیران لبنانی و فلسطینی پیاده می شوند و با سید حسن نصرالله و مقامات مصافحه می کنند... همه منتظر 4 دیپلمات ایرانی هستند، اما خبری نیست! چند دقیقه بعد
خبرنگار تلوزیون اعلام می کند که 4 اسیر ایرانی همین حالا جداگانه وارد فرودگاه شدند ... لحظه ی عجیبی است ... آری، خبر حقیقت دارد و خودشان هستند، اما اصلا چهره هایشان قابل شناسایی نیست. حاج احمد بسیار شکسته شده و مو ها و محاسنش کاملا سفید گشته است ... بغض گلوی خبرنگار را می گیرد و همزمان تصویر نشان می دهد که حاج احمد در آغوش سید حسن قرار می گیرد. حاج احمد اشک می ریزد و اطراف را نگاه می کند ... مراسمی رسمی از طرف حزب الله برپاست و نماهنگ هایی به مناسبت این آزادی اجرا می شود. نزدیک به نیمه شب است و کنفرانس خبری 4 دیپلمات برگزار می شود. چهره هایی نورانی و مظلوم که در پی سالها اسارت، شکسته و مجروح شده اند در حال نظاره به دوربین و نگاه خبرنگاران هستند. سخن با کلام حاج احمد آغاز می شود ... کلامی از قرآن درباره ی وعده به مومنین و مجاهدین و پس از آن یادی از امام خمینی(ره) ... خبر دارند که دیگر امام در میانشان نیست و با اشک از ادامه ی راه او می گویند ... شرح ماوقع آغاز می شود و از روز چهاردهم تیرماه سال 1361 می گویند که در منطقه برباره در جاده طرابلس چگونه به دست مزدوران حزب راستگرای مسیحی کتائب ربوده شدند و در این سالها از کجا به کجا منتقل شدند... از رنج ها و شکنجه ها می گویند و از رفتار وحشیانه صهیونیست ها با آنها ... حاج احمد ناگهان از "همت" می پرسد و خبرنگاری می گوید: «او همان سالهایی که شما را اسیر کردند، به شهادت رسید.» غم تمام وجود حاج احمد را فرا می گیرد و گویی تحمل تمام آن شکنجه ها و رنجهای اسارت از شنیدن خبر شهادت دوست قدیمی اش، حاج همت آسانتر بوده است... از دوستان و همرزمان دیگر سوال می شود و یکی یکی درباره ی آنها توضیح داده می شود. مراسم تمام می شود و همه منتظر لحظه ی ورود حاج احمد به ایران هستند ...
فردا شده است.
تیتر روزنامه های ایران: « احمد متوسلیان، فرمانده ارشد دفاع مقدس به همراه سید محسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان پس از 29 سال اسارات، از زندان های رژیم صهیونیستی آزاد شدند...
در کوچه و خیابان همه جا بحث در مورد آزادی این 4 اسیر ایرانی است. دیگر نه از بنزین حرفی زده می شود و نه از گرانی ها و مسائل سیاسی؛ و هیچ فردی نیست که در مورد این واقعه ی مهم حرفی نزند. گفته اند آنها فردا به ایران می آیند. فردا می شود و پخش عادی شبکه ها قطع می شود و خبر ورود 4 اسیر را اعلام می کند. رهبر معظم انقلاب به همراه جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح به استقبال حاج احمد متوسلیان و دیگر اسیران ایرانی آمده اند. حاج احمد متوسلیان با رهبر انقلاب مصافحه می کند و آیت الله خامنه ای هم با ذکر خاطراتی از دوران جنگ تبسم را بر لبان حاضران می نشاند ... حاج احمد با تک تک فرماندهان مصافحه می کند و بعضی ها را هم بیشتر در آغوش می گیرد و گریه می کند ... سعی می کند نشان ندهد که چه احساسی نسبت به افراد دارد، اما می توان فهمید که حاج احمد از دست خیلی ها ناراحت است ...
از اینجا به بعد حاج احمد راهی خانه می شود تا با خانواده اش دیدار کند. تلوزیون چند روزی است که مستقیم و غیرمستقیم تصاویر مربوط به این بازگشت را نشان می دهد. در میان مردم صحبت هایی در گرفته که: "واکنش متوسلیان به اقدامات همرزمان قدیمی اش چیست؟" حاج احمد خبر ندارد که آن دوستش میلیاردها تومان خرج انتخابات کرده است و دوست دیگرش به چاپلوسی و کسب جایگاه مشغول است و هر کدام با دیگری در حال دعوا هستند. از چند زنه شدن برخی همرزمانش آگاه نیست و تازه می فهمد که قراردادهای کلان فلانی که زمانی همرزمش بوده است، برای چه کاری صورت گرفته است. او امروز با تعجب به دوستان و همرزمانش نگاه می کند و با خود می گوید: « نه، اینها را من نمیشناسم ... اینجا را نیز به یاد نمی آورم ... سرزمین برادری و ایثار، زیر سایه ی رهبری امام خمینی ... نه هرگز تصور نمی کنم!»
در و دیوارهای شهر تبلیغ کالاها و بازیگران سینما و خوانندگان را نمایش می دهد. حاج احمد در حال قدم زنی در خیابان است، اما کسی او را نمی شناسد ... دخترک های خیابانی با آن وضع نا به هنجارشان دل حاجی را می لرزاند ... باز با خود می گوید: « سردرگمم ... نمیدانم 29 سال از وطنم دور بوده ام یا مانند اصحاب کهف در خوابی 300 ساله به سر می بردم؟! ... این همه تغییر و تحول در این مدت 29 ساله اتفاق افتاده است؟ این همه تقلب و فراموشی ارزشها و خیانت دوستان و رزمندگان در عرض این سالها که نبوده ام رخ داده است؟!» حاج احمد تازه در حال آشنایی با این روزگار غریب است ... روزگاری که فقط جاه و مقام و قدرت طلبی حرف اول را در آن می زند و ارزش های انسانی و معنویات در کمتر کسی دیده می شود ... ایران سال 86 برای او چندان پیشرفته نیست و از این بابت تاسف می خورد ... تاسف می خورد که چرا تا بحال شهید نشده است و به همت و باکری نپیوسته است ... آری ، او هم مانند اصحاب کهف، آرزوی مرگ می کند و همه را به یاد جمله ی امام خمینی می اندازد:
«از خدا می خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. والسلام
منبع : حامیان ولایت